نمیدونم بنویسم با این دو دیده ی خیسم
چی رو کاغذ که شاید تو دلت عاشق من باشه
یه عمری من دل و کشتم کوله باری بزرگ پشتم
که شاید توی این دوری دلت عاشق من باشه
یه عمری من سفر کردم با عمری که هدر کردم
میخواستم با سفر شاید دلت عاشق من باشه
به پای تو دل و دوختم تو این فاصله ها سوختم
که شاید اندکی کوچک دلت عاشق من باشه
ولی دیدم جوابی نیست تو راهم اشتباهی نیست
ازت خواستم که تا هستم دلت عاشق من باشه
ولی آخر بهم گفتی که عاشق نمیشی مفتی
نمیخوای حتی یک لحظه دلت عاشق من باشه
منم دیدم که بد خستم کوله بارم و زود بستم
و رفتم از دیارت تا دلت عاشق من باشه
شاید زوده برای تو همه دنیا فدای تو
اگرچه آرزوم اینه دلت عاشق من باشه
نمیشم نا امید و سرد همه دردا برای مرد
برای مردی که میخواد دلت عاشق من باشه
http://musicbank.blogsky.com
شعر زیبایی بود. بیت آخرش عالی بود. سربلند، امیدوار و شاد باشی مرد شاعر:)))
سلام
خیلی زیبا بود
از اینکه بهم سر زدی ممنونم باز هم منتظرت هستم
موفق باشی
حالا واقعا عاشقی یا شاعر؟!