دلت عاشق من باشه

نمیدونم بنویسم با این دو دیده ی خیسم

 چی رو کاغذ که شاید تو دلت عاشق من باشه

 

یه عمری من دل و کشتم کوله باری بزرگ پشتم 

که شاید توی این دوری دلت عاشق من باشه

 

یه عمری من سفر کردم با عمری که هدر کردم

میخواستم با سفر شاید دلت عاشق من باشه

 

به پای تو دل و دوختم تو این فاصله ها سوختم

 که شاید اندکی کوچک دلت عاشق من باشه

 

ولی دیدم جوابی نیست تو راهم اشتباهی نیست 

ازت خواستم که تا هستم دلت عاشق من باشه

 

ولی آخر بهم گفتی که عاشق نمیشی مفتی

نمیخوای حتی یک لحظه دلت عاشق من باشه

 

منم دیدم که بد خستم کوله بارم و زود بستم

و رفتم از دیارت تا دلت عاشق من باشه

 

شاید زوده برای تو همه دنیا فدای تو

اگرچه آرزوم اینه دلت عاشق من باشه

 

نمیشم نا امید و سرد همه دردا برای مرد

برای مردی که میخواد دلت عاشق من باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.iranmc.org/AdsAffiliate.php?AdsID=9773

http://musicbank.blogsky.com

زهرا دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ

شعر زیبایی بود. بیت آخرش عالی بود. سربلند، امیدوار و شاد باشی مرد شاعر:)))

مریم سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.lamigood.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا بود
از اینکه بهم سر زدی ممنونم باز هم منتظرت هستم
موفق باشی

ملیکا شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

حالا واقعا عاشقی یا شاعر؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد