اردیبهشت5

شاخه بی رنگ نهال آخه دیگه جونی نداشت

نفس آخر میکشید تو رگ دیگه خونی نداشت

 

از ساقه کنده بودنش از ریشه هاش سوزوندنش

تا ته کوچه های مرگ بی دست و پا کشوندش

 

دیگه نه اسمش ساقه بود واسه ی مرگ آماده بود

جایی بین گلا نداشت آواره توی جاده بود 

 

دیگه نمیخواست بمونه تو این هوای غم زده

زمزمه های دائمش این بود که این دنیا بده

 

اما دریغ از یه نفر که مبتلا به یادشه

خود نهال نمیدونست مدتیه عاشقشه

 

تو اوج تنهایی و غم یهو به دادش میرسه

نهال ما باور نداشت که تنها یارش میرسه

 

دستی به قامتش کشید انگاری که شفا میداد

بوی تن مرمر اون نشونی از خدا میداد

 

آخر نفهمیدیم چی شد یه معجزه مثه بهشت

میگن داره شفا میده یه جا دیگه اردیبهشت

 

فکر نکنین اردیبهشت یه آدمه مثه شما

تو شعرای ساده ی من مقدسه مثه خدا

اردیبهشت4

تا قیامت میمونم به یادت.عاشقم عاشق اون نگاهت

تا نفس تو سینه دارم بدون نمیشم هرگز بیخیالت

 

میدونم رفتی خبر نداری روزو شب بدون تو یکی شد

ول کن ماجرا نیستم بدون من میمونم پای عشق پاکت

 

من میخوام بگیری من که باختم بیخیال عشقه این زمونه

بیخیال تو نمیشم اما بیخیالی شده کارو بارت

 

بگو شبهای بی صدامو چه جوری میگذرونی تو خونه

جای من پر شده انقد برات؟ یا بودم همیشه من زیادت؟

 

میدونم فرقی واست نداره این همه ترانه گفتن من

دختر اردیبهشتی بدون یه روزی میام بازم سراغت

 

پشت تو میگن که بی مرامی به منم میگن که خیلی خامی

آره من خاممو بی تجربه ولی من فدای  اون مرامت

 

روزی صد بار از خدا میخوام که تو رو برگردونه اینجا اما

انگاری دلت دیگه نمیخواد من بشم دوباره سد راهت

اردیبهشت3

اردیبهشت من کجا؟رفتی تو واسه همیشه؟

یادت میاد گفتی به من کی از شما جدا میشه؟

 

یادت میاد قول میدادی بمونی تا ابد پیشم؟

چی شد حالا با تیشه تو میزنی  کم کم به ریشه ام؟

 

اردیبهشت نمیدونی یه حالت غریبیه؟

اونی که جا من اومده یا که میاد نگی کیه

به من نگی کی داره بات پیمان عشق مینویسه

اگه بفهمم میدونی؟ چشام از اشک خیسه خیسه

 

رفتی ولی یادت نرفته از دل و روح و تنم

باور کن عشقت داره میسوزونه تو این بدنم

 

نفس نمونده واسه من راه ادامه رو بگو

بگو هنوز امیدی هست بگو بگو بهم بگو

 

بگو هنوز دیر نشده فاصلمون پیر نشده

بگو تا وقتی که دلم به غصه اسیر نشده

 

 

 

 

 

 

 

 

اردیبهشت2

 

توی تاریکیه کوچه های بی رنگ  دلم

هیشکی مثه شما حل نکرد نیازو مشکلم

هیشکی مثه تو صداش به پاکیه دریا نبود

هیشکی مثه شما قلبمو تو دنیا نربود

آخه چی میشد اگه یه باردیگه میومدی

واسه یک بار به دلم فرصتی تازه میدادی

چی میشد اگه واسم مثه ستاره میشدی

تو خودت منظومه بودیو نشون نمیدادی

توی حسرت نگات نذار منو نگار من

تو توی خزون دل تنها بودی بهار من

توی این دقیقه ها دلم آروم نمیگیره

وقتی خوب فکر میکنم میبینم پیشت اسیره

اسیری که ماتمی نداره از اسارتش

آخه تو قاموس تو تنها بود این یه عادتش

اردیبهشت 1

 

تازه داشت نهال جوونه میزد تو اردیبهشت

تازه داشت مزه میکرد طعم قشنگ سرنوشت

تازه داشت رنگ میگرفت چشمای بی رنگه نهال

تازه داشت ممکن میشد این آرزوهای محال

تازه داشت بارون میومد رو کویر پیرهنش

تازه داشت خواب میومد به اون چشای روشنش

تازه داشت معنیه زندگی رو مزمزه میکرد

تازه داشت خدا واسش یه جوری معجزه میکرد

تازه داشت صفا میکرد تو دستای اردیبهشت

خدا انگار اونو از جهنم بردش تو بهشت

تازه داشت نگا میکرد آبیه صاف آسمون

تازه داشت بعد بارون خدا میزد رنگین کمون

اما تا خواست پاشه و بشه درختی نو نهال

چشم دنیا نتونست ببینه یه عشق زلال

عاقبت به دست ابلیسی و سرد سرنوشت

جدا شد از ساقه خود به امر اردیبهشت

باورش اما نمیشد که دارن میچیننش

فکر میکرد که دارن جای بهتری میبرنش

آخه تازه پا بودو رسم گلا چیدن نبود

توی بهت و دغدغه ساقشو باغبون ربود

حالا از اون نهال تازه پای قصه ی ما

خبری دیگه نمونده میون شهر گلا

فقط گاهی میرسه یه خبری از دشت دور

که نهالی پا گرفته سربلندو پرغرور

نمیدونم شاید اینبار توی دست سرنوشت

رحمی کرده باشه به نهال ما اردیبهشت

 

اگه

 

اگه فردا فردا باشه

اگه عشقت رویا باشه

من همون ابر سپیدم

رو دلت که دریا باشه

شب ور میدارمو من

میسپرم به دست تبعید

تو رو میدم به ستاره

کی می نگات میترسید

منو باش که خیلی وقته

دل دادم دست کدوم ماه

توی مهمونیه مهتاب

واسه من نبود دی راه

حالا که هستی کنارم

مثه ابر بیقرارم

بیا که کنارتو من

مثه ابری از بهارم

  

 

جهل و نادوونی

 

روز اول یادمه وعده پرونی کردی

گفتی که با اون نگات خیلی جوونی کردی

روزای گرمی و پشت سر گذاشتی اما

توی این مدت یکم نامهربونی کردی

یادمه موقعی که این حرفا رو میگفتی

قطرات اشک روی گونه ی تو میغلتید

با یه سوز بی امون فهموندی به این دل من

که به خاطرم زیاد عاشق کشونی کردی

ولی عزیزم بدون قصه دیگه تمومه

این قصه هم مثه همه قصه ها نا تمومه

من میرم تا خوب بفهمی که صداقتو تو

واسه من به معنیه جهل و نادوونی کردی

شاید اون روز برسه که معنیشو بفهمی

حرفایی که خوب میدونی از ته دلم بود

اون روزا به دیده منت تو نگام میکردی

تو خودت خوب میدونی چقد شیطونی کردی

اگه باز باتو ادامه دادم این راه کجو

فقط و فقط واسه دل بود و بیقراریاش

گرچه خواستم روزی صد بار برم از شهر چشات

ولی باز اومدی و شیرین زبونی کردی

من میرم گرچه باید نرم ولی ناچار شدم

که تورو تنها بذارم توی قصه ی شبت

میدونی فایده نداره دوباره اومدنم

انتخاب راهه بی نام و نشونی کردی

عادت

 

عادتت بوده شکستن دستای عاشقو بستن

روی بیرحمی نشستن مثه اونا که بت پرستن

حالاهم فرقی نکردی انگاری بیهودس اصرار

میزنی زیر همه چی میکنی عشقتو انکار

برو که دیگه نمیخوام نه نگاتو نه صداتو

الهی همش ببینم هق هقای گریه هاتو

تو منو دادی به باد بی نجات تند چشمات

توی شطرنج دل من ولیکن شدی تو کیش مات

راه برگشتی نذاشتی واسه من که خیلی وقته

دیوونم به یادت اما میدونم دلت چه سخته

  

الهی

 

یاد ایام گذشته یاد روزایی که رفتن

دلموبد میسوزونه وقتی حرفت میشه گاهی

به خودم میگم چرا من منی که گناهم عشق بود

ولی تا یادش میافتم چشم من میره سیاهی

با وجود اینکه خواستم با تلاشایی که کردم

ولی تو با بی صدایی گفتی که نمونده راهی

من اسیر آرزوی داشتنت دارم میسوزم

ولیکن حقیقت اینه که زهی خیال واهی

قصه مرد فقیرو دختر حاکم ما نیست

ولی انگار که فقیرم و تو هم دختر شاهی

اگه یادت باشه اونجام اون دوتا به هم رسیدن

منه بی صلاح عاشق تو با یه دنیا سپاهی

باورت نمیشه اما آرزوم فقط همینه

که ببینم واسه یک بار اون چشای مثل ماهی

نمیدونی تو چه کردی از همون روزی که رفتی

تو دو دستی زندگیمو دادی به باد تباهی

بیخیال که کردی نابود همه داروندارم

خوش باشی هرجا که هستی سربلند باشی الهی