بانوی مهربان من دست نوازشی بکش
رو بدن خسته ی من طرح یه خواهشی بکش
ساقی بی پیمونه ام مست چشای تو شدم
دائم خمر گوشه ی زلف نمایشی بکش
با من بمون عروسکم با منه خسته از خودم
با من که وقتی پیشمی انگاری از خود بیخودم
شب بوسه ی مهتاب عشق نمناکیه این شعر نو
رو دست خط مرده ام میل ستایشی بکش
شب پر کن از گل رازقی تو این شبای بی کسی
به من نگو این حس نو داره یکم دلواپسی
به من نگو که هق هق غصه رو تو نمیشنوی
نگو که واسه گریه ها بیا آرایشی بکش
گذشته ها گذشته و دنبال یک آینده باش
برا شبای غربتت فکر ماه تابنده باش
بیا دوباره خط بزن جریمه ی عاشقیمو
آموزگار من روی تخته شمارشی بکش
که بشمرم شبائی که بی تو گذشته از سرم
یا بشمرم روزائی که مونده بیای دوروبرم
تا آخر عمرم که نه چون دوستیمون <تا> نداره
میشمرم واسه همیشه با سیاوشی بکش
گفتن از تو دیدن تو واسه ی من شده عادت
تو اگه یه روز نباشی مردن من میشه راحت
نرو از تقویم عشقم ای پرنده ی رهائی
نذار کم بشه همیشه بمونه رو سرم سایه ات
من همیشه از تو گفتم حتی وقتی که نبودی
حتی وقتی که میسوزوند عاشقی هامو حسودی
من همیشه عاشقونه میخوامت تا ته دنیا
اینو تو نوشته بودی چه رمانتیک توی نامه ات
اونروزا چه حالی داشتی عشق تو سر به فلک بود
توی فکر من ولیکن اونروزا یکم کلک بود
حالا من عاشق عاشق حال اونروزا رو دارم
یه جورائی تو میبینی حال من داره وخامت
ایندل عاشق و خسته ام هی بهونه از تو داره
هی میخنده و پریشون حال و هوی گریه داره
میگمش نباش عزیزم نگران عشق پاکت
تو فقط نکن یه کاری که کنی حس ندامت
میگمش تو که همیشه صادقونه اونو خواستی
تو همیشه پیشه کردی تو رفاقت عشق و راستی
پس بگو دلواپسیهات واسه چی ادامه داره
یکمی بذار تو قصه ات طعم شیرین شهامت
میگه آخه عشق پاکش رفته تو ی پوست و خونم
نمیشه از من جدا شه،خوب اینو منم میدونم
کاش میدونست که همیشه قصه هام چشمای اونه
میپرستمش من اونو تا همیشه تا قیامت
من همیشه مینویسم این نوشتن چاره سازه
که یه روز بیاد و غصه بازی عشقو ببازه
من همه حرفام همینه توی این دلواپسیها
ای گل نیلوفر من تو فقط داری لیاقت