تبر

حتی یکبار نشده بیای پیشم

انگار عزم کردی بزنی به ریشه ام

اون تبر که دستته ماله منه

خود من گفتم که تبرت میشم

وقتی میبینی هنوز هلاکتم

چشاتو از روی تبر بر ندار

برو با اون خشم کهنه ی دلت

تبرو با شوق تازه ای بیار

این تنم تازگیا خوش طاقته

واسه ضربه های شصت اون تبر

هر چی میزنی نگو جون میگیره

میکنه شورتو بازم توی سر

اون تبر خوش دسته یا تو عجولی

واسه ی خم شدن قامت من

گل من٬ آهسته تر٬ خسته میشی

واسه اینکه زیاده طاقت من

ولیکن من تبرم این قلمه

واسه ی نوشتن ترانه هام

مینویسم تا توی دشت چشات

بمونه یه یادگار از جای پام

نگو خسته ای از اینهمه ستیز

به خدا منم قد تو خسته ام

خسته از تمام این تکرارها

منتظر پی جواب نشسته ام

تا یه روز معجزه شه برگردی

بگی جز من دل تو با کسی نیست

نه٬ بزن٬ تبر بزن عروسکم

این خیاله و جز این هیچ کسی نیست

هنوز

نیستی و جای  تو خالیست هنوز

قفس دل بی قناریست هنوز

آن دلی کز دوریت سخت گریست

تو ببین آبیه آبیست هنوز

سالها میگذرد از آنروز

که تو رفتی و پیامی نرسید

دل هنوزم که هنوزه بیمار

در تب عشق تو جاریست هنوز

مشق شب با اشک هرشب مینوشت

دل ز هجران تو از شب مینوشت

گر هنوز میشنوی سوز سحر

گوش کن که دل چه حالیست هنوز

با دلت چه کرده ای گل بهار

تو که دلسنگ نبودی عشقم

کاش میشد که یه شب برگردی

و بگی که دل نوائیست هنوز

شرط کن بمیرم اما برگرد

شرط کن زنده بمانم مشروط

تو بگو ساده بگو ای گل من

نت عشقت به چه سازیست هنوز

در کلاس دل تو چه میشود

که همه رفوزه اند و مردود

نکند با گذر این سالها

درس قلب تو ریاضیست هنوز

یاد میآرم که در آنروزها

گاه قهر بودیم گاهی آشتی

نکند هجرت تو با این طول

واسه ما حکم یه بازسیت هنوز

غم هجران تو بر من آموخت

که به عطر گل دگر شک نکنم

از تو بر من جز همین تجربه ها

بی گمان چه یادگاریست هنوز

رفتی و با رفتنت جنگی شدید

بین دل با دست و چشمان شذ پدید

گرچه دل همیشه از این نالید

زخم تو یه زخم کاریست هنوز

هر سه شنبه تا که خلوت میکنم

چشم دل آشفته و تر میشود

دستها پیوسته بر کاغذ روان

در سرم شور و هوائیست هنوز

کاش که یکبار دگر میدیدم

آن نگاه گرم و شیدای تورا

گرچه این ای کاش ها پیر شده است

میل من حرف مجالیست هنوز

تو در این فرصتها چه کرده ای

تو که مثل من دلت تنگ نبود

سهم تو رهائی و پرواز بود

سهم قلبم بی قراریست هنوز

همه جا و هیچ جا را گشتم

اثری از رخ تو پیدا نبود

مثل کوچ یک پرستو در خزان

چشم تو از من فراریست هنوز

کاش مثه من تو هم گم نکنی

حس زیبای وصال و امید

منه بیچاره مفلوک ولی

خود گمم دیر زمانیست هنوز

بی سبب نیست خودم میدانم

هر کجا میرم به اسمت میخورم

اسم زیبایت عزیزم همه جا

زیر لب همچو دعائیست هنوز

تعبیر خواب

من میگم قصه شروع شد/تو میگی دست تو رو شد

من میگم از یه نگاه این قلب خسته زیرورو شد

 

من میگم اول راه بود/تو میگی دل بیگناه بود

من میگم شاید از اول راه من پر اشتباه بود

 

من میگم دل به تو بستم/تو میگی ببین چه خستم

من میگم چشامو از روزی که رو غریبه بستم

 

من میگم اسبارو تاختیم/تو میگی قافیه باختیم

من میگم برای سادگی ما با هم خونه ساختیم

 

من میگم عاشقی خوب بود/تو میگی همش دروغ بود

من میگم برای قلبم سرتو یکم شلوغ بود

 

من میگم قصه نوشتم/تو میگی که بد سرشتم

من میگم چه ساده خط خورد چوب خط سرنوشتم

 

من میگم ترانه ساختم/تو میگی نبودی چفتم

من میگم با هر ترانه من به یاد تو میافتم

 

من میگم همش سراب بود/تومیگی تعبییر خواب بود

من میگم چشای نازت همیشه پر التهاب بود

 

من میگم شبی که اومد/تو میگی غریبه اومد

من میگم خیانت تو کاش به چشم من میومد

 

من میگم نقاب گذاشتی/تو میگی قصدی نداشتی

من میگم حقم نبود برای من تو کم گذاشتی

 

من میگم زود دل و بستم/تو میگی که ساده هستم

من میگم که کوله بارم رو واسه همیشه بستم

 

من میگم اف به زمونه/تو میگی یادم میمونه

من میگم قصه ی آغاز با یه پایان شبونه

 

من میگم یادت میمونم/تو میگی خودم میدونم

من میگم ایکاش نمونه اسم تو روی زبونم

 

من میگم کاش که بدونی/تو میگی کاشکی بمونی

من میگم به یاد این دل داغ سخت این جوونی

 

من میگم میخوام تموم شه/ت. میگی شاید حروم شه

من میگم که این ترانه کاش مرگ آرزوم شه

یا میبری یا میبازی

یکی میگفت نگام کن یکی میگفت صدام کن

یکی میگفت برو با دیگری دیگه رهام کن

 

یکی میگفت بمیرم واسه چشمای خیست

یکی میگفت با چشم تر نگا به نامه هام کن

 

یکی میگفت تو یاری میگفت تو انتظاری

یکی میگفت میمونی تو شبای بیقراری

 

یکی میگفت هلاکم ببین تو عشق پاکم

یکی میگفت ملالی نیست واسه شب انتظاری

 

یکی میگفت نمیری میگفت هرگز نمیری

اما رفتی خدا کنه نشی جائی اسیری

 

یکی میگفت که آخر صداقت اشک چشمه

یکی میگفت که عشق و عاشقی از سر نگیری

 

یکی میگفت تو تازه هنوز اول راهی

یکی میگفت فذات بشم پسر چقدر تو ماهی

 

یکی میگفت واسه رسیدن و موندن و خوندن

تحمل کن یکم سخته ولی میشه الهی

 

یکی میگفت ستاره تو شبای سردو ساکت

میاد میشینه رو ترانه های نازو پاکت

 

میخونه خط به خط نوشته هاتو اشک میریزه

واسه عشقائی که رفتن ز سرزمین و خاکت

 

یکی میگفت که رسم بی وفائی چاره داره

یکی میگفت که عاشقی چقدر آواره داره

 

یه سرزمین پر از عاشقای خسته

یه آسمون پر از شبای بی ستاره داره

 

یکی میگفت نرو بمون نذار نشکن نمیشه

یکی میگفت برو نمون بذار بشکن همیشه

 

یکی با لب بسته پر از حرف سکوت بود

میگفت با چشم گریونش نزن تیشه به ریشه

 

به من میگن و میگفتن و گفته ها زیاده

یکی سواره و یکی دیگه پای پیاده

 

همه رفتن از این راهی که برگشتی نداره

یا میبری یا میبازی جز این چاره نداره