دلم راضی نمیشه

تو هم مثه من از من در فراری

تو هم با بودنم  آروم نداری

منم چند وقتیه مثه تو هستم

مثه تو مبتلام به بیقراری

تو هم مثه خودم از من میترسی

زمونه به تو هم یاد میده درسی

که این روزا رو دست کم نگیری

ندی عشق و به باد تو دستی دستی

تو هم مثه خودمن عشق داشتی

روزای روشن اما زشت داشتی

چیشد کجا میری کی برمیگردی

همه حرفایی که نوشت داشتی

تو هم با غربتت در جنگ بودی

نه مثه حالا که دلتنگ بودی

زمونه با تو هم بد کرده اما

 تو با آدمکاش یکرنگ بودی

تو هم مثه من امید و میخواستی

تو اون چشمای خورشید و میخواستی

تو هم مثه خود من کم توقع

2تا دستی که سیب چیدو میخواستی

تو اشکات مثه من لبریز بودن

تو دستات واسه عشق تجهیز بودن

ولی امون که چشمای غریبه

واسه رسیدنامون حیض بودن

تو هم مثه خودم چاره نوشتی

تو قلبت عشقو بچه گونه کشتی

ولی دریغ از این که عشق راست بود

حالا دروغ شده چه سرنوشتی

بیا قشنگ من فقط تو یکبار

تو قلب عمر گل حادثه بکار

بذار که قصه هامون جابجا شه

برای عشق بیا دوباره بشمار

شاید همون بشه که ما میخواستیم

شاید همه دروغن و ما راستیم

بیا حسی که حق بود و گرفتن

بگیریمو روپا دوباره وایسیم

بدون اصرار من تموم نمیشه

یه عاشق عاشقه تا به همیشه

میدونم که میخای بیخیالت شم

خودم میخوام دلم راضی نمیشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد