حتی یکبار نشده بیای پیشم
انگار عزم کردی بزنی به ریشه ام
اون تبر که دستته ماله منه
خود من گفتم که تبرت میشم
وقتی میبینی هنوز هلاکتم
چشاتو از روی تبر بر ندار
برو با اون خشم کهنه ی دلت
تبرو با شوق تازه ای بیار
این تنم تازگیا خوش طاقته
واسه ضربه های شصت اون تبر
هر چی میزنی نگو جون میگیره
میکنه شورتو بازم توی سر
اون تبر خوش دسته یا تو عجولی
واسه ی خم شدن قامت من
گل من٬ آهسته تر٬ خسته میشی
واسه اینکه زیاده طاقت من
ولیکن من تبرم این قلمه
واسه ی نوشتن ترانه هام
مینویسم تا توی دشت چشات
بمونه یه یادگار از جای پام
نگو خسته ای از اینهمه ستیز
به خدا منم قد تو خسته ام
خسته از تمام این تکرارها
منتظر پی جواب نشسته ام
تا یه روز معجزه شه برگردی
بگی جز من دل تو با کسی نیست
نه٬ بزن٬ تبر بزن عروسکم
این خیاله و جز این هیچ کسی نیست
تو بزن تبر بزن....بقیه آهنگ ابی هم یادم نمیاد!
منتظر نشین...چیزی که از آدم دور بشه برنمیگرده.