اردیبهشت5

شاخه بی رنگ نهال آخه دیگه جونی نداشت

نفس آخر میکشید تو رگ دیگه خونی نداشت

 

از ساقه کنده بودنش از ریشه هاش سوزوندنش

تا ته کوچه های مرگ بی دست و پا کشوندش

 

دیگه نه اسمش ساقه بود واسه ی مرگ آماده بود

جایی بین گلا نداشت آواره توی جاده بود 

 

دیگه نمیخواست بمونه تو این هوای غم زده

زمزمه های دائمش این بود که این دنیا بده

 

اما دریغ از یه نفر که مبتلا به یادشه

خود نهال نمیدونست مدتیه عاشقشه

 

تو اوج تنهایی و غم یهو به دادش میرسه

نهال ما باور نداشت که تنها یارش میرسه

 

دستی به قامتش کشید انگاری که شفا میداد

بوی تن مرمر اون نشونی از خدا میداد

 

آخر نفهمیدیم چی شد یه معجزه مثه بهشت

میگن داره شفا میده یه جا دیگه اردیبهشت

 

فکر نکنین اردیبهشت یه آدمه مثه شما

تو شعرای ساده ی من مقدسه مثه خدا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد