اردیبهشت 1
تازه داشت رنگ میگرفت چشمای بی رنگه نهال
تازه داشت ممکن میشد این آرزوهای محال
تازه داشت بارون میومد رو کویر پیرهنش
تازه داشت خواب میومد به اون چشای روشنش
تازه داشت معنیه زندگی رو مزمزه میکرد
تازه داشت خدا واسش یه جوری معجزه میکرد
تازه داشت صفا میکرد تو دستای اردیبهشت
خدا انگار اونو از جهنم بردش تو بهشت
تازه داشت نگا میکرد آبیه صاف آسمون
تازه داشت بعد بارون خدا میزد رنگین کمون
اما تا خواست پاشه و بشه درختی نو نهال
چشم دنیا نتونست ببینه یه عشق زلال
عاقبت به دست ابلیسی و سرد سرنوشت
جدا شد از ساقه خود به امر اردیبهشت
باورش اما نمیشد که دارن میچیننش
فکر میکرد که دارن جای بهتری میبرنش
آخه تازه پا بودو رسم گلا چیدن نبود
توی بهت و دغدغه ساقشو باغبون ربود
حالا از اون نهال تازه پای قصه ی ما
خبری دیگه نمونده میون شهر گلا
فقط گاهی میرسه یه خبری از دشت دور
که نهالی پا گرفته سربلندو پرغرور
نمیدونم شاید اینبار توی دست سرنوشت
رحمی کرده باشه به نهال ما اردیبهشت